دختر پرتقالی

دختر پرتقالی

در داستان دختر پرتقالی، پسر پانزده‌ساله‌ای به طور اتفاقی به دست‌نوشته‌ای از پدرش دست می‌یابد. در حالی که پدرش ۱۱ سال پیش به دلیل ابتلا به بیماری صعب‌العلاجی از دنیا رفته و در آستانه مرگ، نامهٔ دور و درازی برای پسرش از خود به جا گذاشته‌است. به گفته مادرش، بیش‌ترین غم و اندوه پدر در آستانه مرگ این بوده‌است که پیش از آن که بتواند پسرش را بشناسد باید بمیرد. دختر پرتقال گفتگوی فلسفی و شاعرانه بین پدر و پسری است که در دو زمان مختلف زیسته‌اند. پدر ماجرای آشنایی با دختری را به شیوه‌ای جذاب برای پسرش بازگو می‌کند. پسر با خواندن یادداشت‌های پدرش دید جدیدی نسبت به زندگی پیدا می‌کند.

 

ماجرای دختر پرتقالی تنها یک داستان است که نویسنده از آن برای ایجاد فضای مناسب جهت طرح سؤالات فلسفی خود با مضامینی همچون زندگی، مرگ و عشق و به چالش کشیدن مخاطب استفاده کرده است. داستان به شکل نامه از طرف پدری که سال‌ها پیش زندگی را ترک کرده و به قول پسرش در زمان دیگری زندگی می‌کند، مطرح شده‌اند. همین شرح داستان به شکل نامه و البته ماجرای دختر پرتقالی که در آن به شکلی رمزآلود و جادویی روایت می‌شود، همگی به ایجاد فضای معماگونهٔ کتاب کمک کرده‌اند.

 

بخش‌هایی از کتاب

  • زمانی را تصور کن که تازه همه‌چیز به وجود آمده بود و تو در آستانه‌ٔ حیات بودی و حق انتخاب داشتی؛ می‌توانستی برای یک‌بار به دنیا بیایی، اما نمی‌دانستی که چه‌وقت باید زندگی‌ات را شروع کنی؟ چگونه و چه مدت؟ فرض‌کن فقط همین را می‌دانستی که اگر تصمیم می‌گرفتی به این دنیا بیایی، زمانی این اتفاق می‌افتاد که وقتش رسیده بود. این را هم می‌دانستی که وقتی زمان یک دور بچرخد، باید دوباره زمان و هرچه در آن است را ترک کنی و شاید برایت ناخوشایند باشد؛ زیرا برای بسیاری از انسان‌ها این افسانه آن‌قدر دل‌پذیر است که وقتی به ترک‌کردنش فکر می‌کنند، اشک در چشمان‌شان حلقه می‌زند.
  • من از شب‌هایی می‌ترسم که دیگر زنده‌ نخواهم بود. خیلی می‌ترسم… دنیا خیلی پیر است. شاید ۱۵ میلیارد سال عمر داشته باشد و با این حال کسی نتوانسته بفهمد که جهان چگونه به وجود آمده است. همهٔ ما در افسانهٔ بزرگی زندگی می‌کنیم که هیچ‌کس اطلاع درستی از آن ندارد.

 

منبع: سایت چطور و ویکی پدیا