توضیحات
ماجراهای هاکلبری فین
ارنست همینگوی در مورد کتاب«ماجراهای هاکلبری فین » می گوید: “تمام ادبیات امروزی آمریکا از یک کتاب به نام “سرگذشت هکلبریفین” سرچشمه میگیرد. این بهترین کتاب ماست. همه آثار آمریکایی از این کتاب سرچشمه میگیرد. پیش از این چیزی نبود و پس از آن هم چیزی به آن خوبی نیامد”. قلم ستودنی مترجم هم زیبایی اثر را دو چندان کرده است.
“هکلبریفین” یک پسر بچه معمولی بود، شاید از معمولی هم معمولیتر بود. حتی نزدیک بود در خانه “بیوه دوگلاس”، یک آدم حسابی شود. تا اینکه سر و کله باباش پیدا شد و بعد از اینکه چند سری کتک مفصل خورد و داخل یک کلبه زندانی شد، فهمید که باید کاری بکند. از بدشانسی یا خوششانسیاش جیم، برده سیاه، هم به همین نتیجه رسیده بود و در نتیجه …
گفتم که پدر ومادرم مرده اند و دادگاه مرا داده دست یک کشاورز پیر وبد ذات،توی یک دهی سی مایل دورتر از رودخانه. او هم آن قدر با من بدرفتاری کرد که دیگر نتوانستم طاقت بیاورم. وقتی چند روزی رفته بود، من هم چند دست از لباس های کهنه ی دخترش را دزدیدم وفلنگ را بستم. |
انتشارات دادجو