توضیحات
شکارچی کوسه ی کر
اسماعیل مجبور میشود مدرسه را رها کند تا در صیادی به پدر و پدربزرگش کمک کند. آنها یک شب به شکار کوسه کر یا وال کوسه که بزرگترین کوسه و بزرگترین ماهی دنیاست میروند تا بتوانند از روغن آن برای ساخت لنج استفاده کنند. اما طی حادثهای قایق آنها در هم میشکند و پدر و پدربزرگ اسماعیل غرق میشوند و از آن زمان کینه کرکوسه به دل اسماعیل میافتد. تمامی سالهای بعد را اسماعیل به دنبال کردن کر کوسهها و کشتن آنها میگذراند. اما به تدریج با اتفاقاتی که در زندگیاش میافتد میل به انتقام در او فروکش میکند. در کنار داستان اسماعیل و تبدیل شدنش به یک ناخدا و صیاد موفق، رسم و رسوم اهالی روستایی سلخ، سدشکنی فاطمه خواهر اسماعیل برای خواندن درس بهورزی و تاسیس مرکز بهداشت در روستا و قصه زندگی دیگر صیادان و اهالی روستا نیز کمابیش روایت میشود.
هوا هنوز تاریک بود. شرجی دم صبح، همه جا را خیس کرده بود. بادی میوزید و خنکا میپاشید. وسط خواب و بیداری بودم. شنیدم مادرم گفت: «امروز دیگه به ئی چوک کار نداشته باشین!» از جایم تکان نخوردم. صدای پدرم آمد… |
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان