توضیحات
یک تکه زمین کوچک
کریم پسر نوجوان فلسطینی است که کلی آرزوهای ریزودرشت در سر دارد. لیست آرزوهای پسرها را که نگاه کنید در یک چیز مشترک است؛ اینکه عاشق فوتبال هستند و دلشان میخواهد روزی فوتبالیست بزرگی شوند.
کریم هم عاشق فوتبال است؛ ولی در لیست آرزوهایش چیزهای پیدا میشود که شاید خیلی از نوجوان های امروزی هم سنوسالش درکی از آن نداشته باشند؛ کریم دلش می خواهد نجاتدهندۀ فلسطین و قهرمان ملی باشد.
یک نوجوان یازدهساله در این مدت کوتاه زندگی چه از سر گذرانده که در خط به خط لیست آرزوهایش امید به داشتن سرزمینی اشغال نشده و دنیایی بدون ترس از سربازهای اسرائیلی و زندهماندن در این جنگ نابرابر را دارد.
کریم و هوپر و جانی نوجوانهای داستان هستند که در حسرت یک زمین فوتبال هستند. زمینی که با کلی تلاش و زحمت، کمی به آن سر وسامان میدهند؛ ولی سربازهای اسرائیلی با آن تانکهای غول پیکرشان هر بار سدی میشوند برای رسیدن آنها به حداقل آرزوهایشان.
زیر لب گفت: فقط میخوام یه آدم عادی باشم. یه زندگی عادی داشته باشم، توی یه کشور عادی. توی فلسطین آزاد! اما این برای همهمون آرزویی محاله. اونها هرگز چیزهایی رو که مال ماست، بهمون پس نمیدن. |