توضیحات
شگفتی
اگوست ده ساله که به سبب بیماری چهره ای نابهنجار دارد تا کلاس پنجم در خانه درس خوانده و به مدرسه نرفته است. سرانجام پدر و مادر با وجود نگرانی تصمیم می گیرند او را به مدرسه ای خصوصی بفرستند.
ورود او به مدرسه با مشکلات و دردسرهای فراوانی همراه است اما اگوست سرانجام با مقاومت در برابر رفتارهای توهین آمیز و مهربانی، صبوری و گذشت اش شگفتی می آفریند و بیشتر شاگردان کلاس را شیفته و طرفدار خود می کند.
اگر چراغ جادو داشتم و می توانستم یک آرزو بکنم، آرزویم این بود که صورتی عادی داشته باشم تا هیچ کس به آن توجه نکند. آرزو می کردم که می توانستم در خیابان راه بروم بدون این که مردم با دیدن من سر برنگردانند. به نظر من تنها دلیلی که من عادی نیستم این است که دیگران مرا عادی نمی بینند… |