من ملاله هستم
“پرفروش ترین کتاب سال ٢٠١٣ در زمینه اتوبیوگرافى” ملاله یوسف زی دختر نوجوان پاکستانی که به خاطر تلاش برای دفاع از حق تحصیل زنان از ناحیه سر مورد اصابت گلوله طالبان قرار گرفت. دختری که برای تحصیل به پاخاست و هدف گلوله طالبان قرار گرفت، با همکاری روزنامه نگار بریتانیایی کریستینا لمب نوشته شده است. ملاله ۱۶ ساله در این کتاب از لحظات وحشتناکی می گوید که دو پیکارجوی طالبان در ۹ اکتبر ۲۰۱۲ سوار اتوبوس مدرسه شدند و به سرش شلیک کردند.
او می نویسد: دوستانم می گویند ضارب، سه بار شلیک کرد، یکی پشت سر دیگری ملاله برای مداوای پزشکی عازم بریتانیا و در شهر بیرمنگهام ساکن شده است. او در کتاب خود، از زندگی اش در دوران حکومت طالبان در دره سوات در شمال غرب پاکستان نوشته است. کتاب، توصیف کننده احساسات عمومی مردم پاکستان در خصوص تفکرات طالبانی و ممنوعیت دسترسی به تلویزیون و موسیقی و ادبیات است.
بخشی از کتاب من ملاله نیستم
«شانزده اکتبر یک هفته پس از تیراندازی به هوش آمدم. هزاران مایل از خانه دور بودم و لولهای در گردنم بود که کمک میکرد نفس بکشم و به همین دلیل نمیتوانستم صحبت کنم. از عکسبرداری دیگری من را به بخش مراقبتهای ویژه برمیگرداندند و سرانجام به کلی به هوش آمدم. نخستین اندیشهای که به ذهنم رسید این بود: «خدارو شکر که زندهام.» نمیدانستم کجا بودم گرچه کاملاً پیدا بود که در سرزمین خودمان نیستم. پرستاران و پزشکان به زبان انگلیسی صحبت میکردند. با آنان حرف میزدم ولی به خاطر لولهای که در گردنم بود هیچ کس نمیتوانست صدایم را بشنود. چشم چپم همه جا را تار میدید و همه دو بینی و چهار چشم داشتند. انواع پرسشها به ذهنم میرسید: «من کجام؟ کی منو آورده اینجا؟ پدر و مادرم کجان؟ پدرم زنده است؟» و بسیار وحشتزده بودم.
… روز بعد همین که دوباره به هوش آمدم متوجه شدم که در اتاق سبز رنگ عجیبی بدون هیچ پنجرهای با نورهای بسیا روشن هستم. اتاقک بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان ملکه الیزابت بود. همه چیز پاکیزه مینمود و مانند بیمارستان مینگوره نبود. یکی از پرستاران مداد و دفترچهای به من دارد. ولی درست نمیتوانستم بنویسم. میخواستم شماره تلفن پدرم را یادداشت کنم با اینحال نمیتوانستم حروف را درست بنویسم. دکتر جاوید یک صفحه حروف الفبا برایم آورد تا به حروف اشاره کنم. نخستین کلمههایی که هجی کردم «پدر» و «کشور» بود. پرستار به من گفت که در بیرمنگام هستم گرچه نمیدانستم در کجای دنیاست. بعد نقشهای به من نشان دادند که دریافتم در انگلیس هستم. در واقع نمیدانستم که چه اتفاقی افتاده بود. پرستاران چیزی به من نمیگفتند. حتی اسم من، آیا هنوز ملاله بودم؟»
انتخاب با مشاوره تیم خوبه نشرکوله پشتی