پرندگان نیز رفتند

پرندگان هم رفتند (نشر ثالث)

انسانیت هیچ‌وقت تمام نمی‌شود… در جایی و مکانی دیگر چیزی مانده است. ( پرندگان هم رفتند )

 

پرنده‌گان نیز رفتند نوشته یاشار کمال (نویسنده ترک)، داستانی‌ درباره سرگذشت سه نوجوان که با شغل‌های جورواجور و از شهرهای مختلف به استانبول رسیده‌اند و به دنبال زند‌گی جدیدی هستند، یک زندگی بی‌دغدغه و رویایی.

شخصیت های پرندگان نیز رفتند هریک دارای رویای متفاوتی نسبت به دیگری دارند. یکی به دنبال محلی برای زندگی مادرش و دیگری به بازپس‌گیری قالی یادگاری جهاز مادرش و دیگری هم به دنبال زندگی با رفاه.

 

داستان پرندگان هم رفتند

ماجرای پرندگان نیز رفتند در دشت فلوریا، در ‌کناره‌ی استانبول و میان جنگل و تیغ‌زار و دریا، اتفاق می افتد. سلیمان و سمیح و خیری برای پول‌آوردن در فلوریا چادر زده‌اند و انبوه پرند‌گانی را که در آن فصل سال در آن‌جا هستند به تور می‌اندازند.

گاهی شاهین یا پرنده‌ی کم‌یابی شکار می‌کنند و چند صد لیره‌ای گیرشان می‌آید، اما بیش‌تر اوقات فقط پرنده‌های ریز بی ارزش گرفتار تور می‌شوند. این پرنده‌ها ارزشی ندارند؛ فقط می‌توان آن‌ها را در قفس انداخت و به شهر برد و دانه‌ای دو و نیم لیره به کسانی فروخت که دل‌شان می‌خواهد آن‌ها را آزاد کنند.

ده‌ها سال پرنده‌های گرفتار در قفس روبه‌روی کلیساها و مساجد و کنیسه‌های استانبول به هم‌این شیوه فروخته شده‌اند و مومنان ادیان گوناگون با آزادی یک ذی‌روح ثواب می‌کرده‌اند. مردم از رهاکردن پرنده‌ها شاد می‌شده‌اند و شکارچی‌ها هم منفعت خوبی می‌برند. پسرها هنوز ورق‌خوردن زمانه را درک نکرده‌اند و فکر می‌کنند می‌توانند از این کار پولی به دست بیاورند.

در این میان، محمود (دوست راوی) هم به کمک بچه‌ها می‌آید و به آن‌ها امید می‌دهد که هنوز انسانیت نمرده است.

«انسانیت هیچ‌وقت تمام نمی‌شود… در جایی و مکانی دیگر چیزی مانده است.»

محمود و بچه‌ها قفس‌های پرنده را برمی‌دارند و به جاهای مختلف شهر می‌برند، بلکه بتوانند انسان‌های شریفی پیدا کنند و این پرنده‌ها را به آن‌ها بفروشند.