شفیعی کدکنی

مصرف مدارک تحصیلی در کجاست؟ (شفیعی کدکنی)

مصرف مدارک تحصیلی از دیدگاه شفیعی کدکنی بررسی می کنیم. شفیعی کدکنی می‌گوید: “اگر از همه رشته‌های دانش زمان بی‌خبرم، اما، در کار خویش خُبره‌ام و می‌دانم که محیط دانشگاهی ما، در چه سکراتی به سر می‌برد. در هیچ جای جهان کار دانشگاه و تحقیقات دانشگاهی از اینگونه که ما داریم نیست، در عصر معرکه‌گیران و منکران “حُسن و قبح عقلی” در پایان قرن بیستم.”

شفیعی کدکنی از متولیان می‌پرسد چرخه علمی‌ای که در “کارخانه قند فریمان” هم شعبه زده و لیسانسیه ادبیات بیرون می‌دهد چه عایدی در توسعه حقیقی و علمی ایران داشته است؟!

می‌گوید: «نمی‌دانم این‌همه فوق‌لیسانس و دکتر ادبیات فارسی را برای چه تربیت می‌کنند؟ مصرف مدارک تحصیلی در کجاست؟». و نگاه کمیت‌محور و آمار و گزارش‌درست‌کُن آقایان متولیان را بلای جان نظام دانشگاهی می‌داند. انگار از کسی هم هراسی ندارد. اردیبهشت پارسال بود که در کلاس، نگاه دولت به علم را عین نگاه به مرغداری دانست و فیلم آن در فضای مجازی دست به دست شد. در آنجا گفت: “نیست که دولت مبعوث بازاره، نگاهش به علم عین نگاهش به سالن مرغداریه. یه جایی یه زمینی پیدا کنه و چند اتاق. همونجور که فکر می‌کنه اینجا میشه سالن مرغداری درست کرد و جوجه و تخم‌مرغ تولید کرد و اینها، خب دانشگاه هم می‌زنن. تصوّر برنامه‌ریز‌های دانشگاهی و وزارت علوم این است که پولی می‌گیریم و ثبت‌نامی هم می‌کنیم. کاغذی هم دست بچه‌ها می‌دیم، ولی… .”

او در جای دیگری از این اتفاق به “فاجعه فرهنگی” یاد می‌کند.

 فرهنگی که اساس پیشرفت صنعتی اروپا بوده است.

می‌گوید: “من این فاجعه فرهنگی را در مصر دوره سادات به چشم دیدم. بعد از آن شکست اعراب و آن صحنه “بطل‌العبور” به هر دکان بقالی قاهره که می‌رفتی شاگرد بقال می‌گفت: دو تا فوق‌لیسانس دارم. و از عجایب اینکه، یکی ازین دو مدرک، مدرک فوق‌لیسانس ادبیات فارسی بود، چیزی که در مصر کمترین مصرفی ندارد.”

دامنه نقدهای او قلمرو خودش را هم دربر می‌گیرد. از دانشگاه تهران شروع می‌کند که نماد آموزش عالی است. 

شفیعی بر فضای علوم انسانی ایران تسلط دارد و می‌گوید کم‌کاری دیگر نظام دانشگاهی نداشتن تحقیقات بنیادین و تیمی است. «امروز دیگر کدام یک از محققان گذشته و گردن کشانی چون نیکلسون، پا به تحقیقات بنیادی می‌گذارند. کدام یک از آن بررگان می‌آیند و نسخه‌ای جامع و مانع از آثار بزرگان ایران چونان فردوسی، مولانا، سعدی و رودکی و انوری ارائه می‌دهند. کسی که می‌خواهد شاهنامه تصحیح کند باید کار تیمی کند،کار کامپیوتری و آماری کند. برود لهجه‌های پیران طوس و طابران را روی کاغذ بیاورد. همه نسخه‌های موجود روی کره زمین در اختیارش باشد. چیزی که در آنور هست و در اینجا نیست. باید امکانات و پول برایش مهیا باشد تا بتواند دقیق‌ترین تصحیح شاهنامه از خامه‌اش تراوش کند. شما هزار مقاله هم بنویسید وقتی تحلیلتان از روی متنی‌ست که ناتندرست است و نیاز به تصحیح دارد اعتبار آن پژوهش هم روی هواست.»

او بارها گفته است شناخت ما از متون علمی و شاهکارهای ادبی و فرهنگی نیازمند “تور” است که با مطالعه دقیق رشته‌های مرتبط و روز جهان ساخته می‌شود. و ما به قاعده و قواره “تورمان” از متون بهره می‌بریم. او می‌گوید: “حال پرسش اینجاست دانشجویان دکتری و فوق‌لیسانس ما ازین “تور” چه بهره‌ای دارند؟”

وضعیت دانشگاه ها

شفیعی کدکنی فریاد می‌زند که “دانشگاه ما پر شده است از مخترعان دوچرخه برای بار دوم و هیچکس به فکر جمع‌بندی انتقادی نسبت به کار دانشگاهی نیست.”

البته او ریشه این فاجعه را در آموزش و پرورش می‌داند و نحوه تربیت و یاددهی فرزندان ایران. به شدت از محتوای کتاب‌های درسی ناراحت است و می‌گوید: “فارسی‌های مدارس بچه‌های ما نقض غرض است و بهترین راه برای گریزان‌کردن بچه‌ها و جوانان از فرهنگ ایرانی.”

بچه‌هایی که با سخت‌کوشی، عادت به مطالعه و پرسشگری، بیگانه‌اند. تمرین نمی‌کنند و عاید نظام آموزش و پرورش دانشجویانی می‌شود که به طرز وحشتناکی بی‌سوادند و تهی هستند از آرمان اجتماعی.

در فصلنامه هستی می‌نویسد: “به راستی وای بر فرهنگ ما اگر از ترکیب ساحت‌های سه‌گانه آن، آرمان اجتماعی سربرنیاورد و ما همچنان در این تهیِ بی‌کرانه چشم‌انتظار فردای نامعلوم بمانیم. فردای بی‌انتظار”

شفیعی اما به دنبال چه دانشگاهی‌ست؟

از منظر او دانشگاه ایدئال، مرکزی‌ست که در گام نخست، میراث‌برِ ساختار و داده‌ای باشد که آموزش و پرورش به او حواله کرده است. خمیر‌مایه را آنجا باید ورز‌ داده و تحویل دانشگاه بدهند. بعد از آن، باید ساختار و مکانیسمی را در درون خودش حاکم کند که دانشجو بسیار بخواند، بسیار بیندیشد و از انبوه خوانده‌ها و دانسته‌های خویش منظومه‌ای عقلانی و منطبق بر نظام معرفتی جهان در خودش بپرورد و سپس به سراغ تبیین مفاهیم و مقولات محوله به خودش برود. دانشجویی پرورانده شود که “نگران فرهنگ پیرامون خویش باشد.” این نگرانی، او را هم‌دوش اقتصاد، روزمرگی، صنعت، و معیشت مردم راه می‌برد. واکنش ایجاد می‌کند. بهبودی و توسعه می‌آورد.

شفیعی راست می‌گوید.

راه دیگری نیست. معجزه‌ای هم رخ نخواهد داد. انقلاب فرهنگی همین است که گفته شد. به نظرم می‌رسد این مکانیسم اگر در فردی نباشد او را به تکرار، مزخرف‌گویی، و حرف‌هایی وا می‌دارد که نظام علمی جهانی برای او تره هم خرد نمی‌کند. هزاران شاعر و نویسنده داریم که متوهمانه گمان می‌برند شاهکار بشری خلق کرده‌اند و مترصدند تا نوبل ادبیات را به آنها بدهند. آن منظومه عقلانی و پشتوانه مطالعاتی و فرهنگی که دانشگاه برایمان ساخته، به زعم شفیعی کدکنی شما را وا می‌دارد تا “کلیاتی را از هبوط آدم تا جنگ جهانی دوم به هم نبافید و بعد از آن نگویید صادق هدایت عقده اُدیپ داشته است.” ساختار کژی که سنّت دانشگاهی ما نشود و نگوید چه بی‌مایه است فردی که نتواند “هزاران صفحه در تفسیر “اتل متل توتوله” با پارادایم‌های ابن‌عربی و یونگ شرح بنویسد”.

ساختار ایدئال او می‌تواند ارز‌آوری، کمک به اقتصاد ملی و اشتغال دانشجویان آب‌دیده و پرمایه را فراهم آورد. محصول چنین ساختار ایدئالی، دانشجویی‌ست که نخست، خود را در باتلاق و سیاهی‌لشگر رقبای تقلبی نمی‌بیند. بعد از آن، صاحبان مشاغل او را بهتر پیدا می‌کنند. دستش را که بالا بگیرد می‌بینندش. او هم راه را از آن خود می‌بیند و با نیروی جوانی خودش می‌تازد و فعالیت درخشانی را رقم می‌زند.

آنچه مسلم است شوق به یادگیری و انگیزه سرشار جوانان ایرانی‌ست.

این ظرفیت عظیم با آدرس غلط نباید هرز برود. باید برای فرهنگ هزینه کرد. مگر کشور‌های پیشرفته هزینه نمی‌کنند؟! هزینه‌ای که سرمایه‌ای انسانی را به وجود خواهد آورد که در آینده‌ای نه چندان دور آن سرمایه به سودآوری خواهد رسید. هرچند در علوم انسانی دولت نباید چشم‌انتظار بازگشت پولش باشد. توسعه عقلانی فرهنگ، اساس رشد و توسعه صنعتی همه کشور‌های تراز اول دنیاست. رنسانس و سرگذشت غرب در چهارصد سال اخیر را از یاد نبریم. تغییر عقلانی فرهنگ و نظام فرهنگی آن‌ها را چهارنعل به سوی توسعه رهسپار کرد. توجه به اشتغال اهل فرهنگ زمینه‌ساز قدکشیدن نهال پیشرفت و کارآمدی نظام اجتماعی و اقتصادی و سیاسی‌ست. مصرف مدارک تحصیلی

منیع: سایت اقتصاد هنر آنلاین