درخت زیبای من

درخت زیبای من

در درخت زیبای من، درون و بیرون بچه ای بانشاط را سیر می کنیم. با او شیطنت می کنیم و کتک می خوریم. همراه با او از خانواده ی خود می شنویم که «قطعا شیطان توی جلدمان رفته» و خیلی بی ادبیم. غمگین می شویم و به همه جا نگاه می کنیم تا ردِ حتی کمرنگی از بازتاب معصومیتِ انکارناپذیرِ خود در دنیای اطراف ببینیم. با اینکه اغلب دوستمان ندارند، اغلبشان را خیلی دوست داریم .

با پسری همراهیم که همیشه حیران است از تلخیِ دیگران، در حالی که به شکلی فروتنانه در دورترین کنج های قلبش، یقین دارد که شیرینی اش روزی نجاتبخش خواهد بود. یک جور شیرینی که سخت می شود نادیده گرفت. یک جور پاکی که از بس در میان آشوب فلزی روزگار سرکوب می شود، ناچار برای خود همزادی برمی گزیند عجیب تر از خود. یک درخت پرتغال که بسیار ساده و سرراست، چراغ راهنمایی ست در جنگل تاریک دنیای بی احساس .

درخت زیبای من را باید خواند. مخصوصا حالا که از هر طرف با لحن پرطمطراق پست مدرن و سوررئال محاصره شده ایم. مخصوصا حالا که با پیچش های بیمورد، خواه ناخواه مسیر واضح خوشبختی را گم می کنیم. مسیری که زه زه کوچولو تنها و تنها با تکیه بر درخت زیبای معصومیت خود، به درستی برای خود روشن کرد.

هیچ زیبایی و زینتی فاخرتر از سادگی نیست. و البته نوعی سادگی که به بهترین شکل بر قالب داستانی دوست داشتنی با شخصیتهای دوست داشتنی تر منطبق است.

نوعی سادگی که مترجم هم از پس آن به خوبی بر آمده است.

عنوان:  درخت زیبای من

نویسنده:   ژوزه مائورو ده واسکونسلوس

مترجم: قاسم صنعوی

ناشر: راه مانا