آنتوان چخوف

آنتوان چخوف ، پزشکی که پزشکی را دوست نداشت

آنتوان چخوف در سال ۱۸۶۰ بدنیا آمد.

چخوف پزشک، داستان‌ نویس، طنزنویس و نمایش‌ نامه‌ نویس برجسته روس است.

او فقط ۴۴ سال زندگی کرد و با این همه وقتی که مرد، حسرتی از زندگی به دل نداشت.

زندگی پدر آنتوان چخوف در بردگی گذشته بود و همین باعث شد که بزرگ‌ ترین آرزوی آنتوان این باشد که مردم در آزادی کامل زندگی کنند.

آنتوان چخوف در ۱۲ سالگی اولین داستانش را نوشت.

او در دوران دبیرستان خرج زندگی خانواده را می داد.

هر وقت پس‌ اندازش را برای خانواده می‌فرستاد، نامه‌ای هم می فرستاد.

نامه‌های چخوف همراه با شوخی بود.

آنتوان می‌دانست پدر و مادر و خواهر و برادرانش روزهای سخت را می‌ گذرانند.

می‌کوشید با خنده و شوخی به آن‌ها روحیه بدهد.

چخوف به مسکو رفت و در دانشکده پزشکی ثبت ‌نام کرد.

در دوران دانشجویی هم نوشتن قطعات فکاهی را ادامه داد.

البته این قطعات را فقط برای حق‌الزحمه‌اش می‌نوشت و با ده‌ها نام مستعار منت شر می‌کرد.

«دوست دارم در زندگی کوتاهم، هر چیزی را که در دسترس انسان است در آغوش بگیرم.

دوست دارم حرف بزنم، مطالعه کنم، در کارخانه بزرگی چکش به دست بگیرم و کار کنم، نگهبانی بدهم، شخم بزنم، مناظر زیبا را تماشا کنم، به تماشای اقیانوس‌ها بروم، سفر کنم، به اسپانیا بروم، به آفریقا…»

 

ادبیات، موسیقی، نقاشی، علوم، همه و همه، راه دراز و پر فراز و نشیبی طی کرده اند تا به ما رسیده اند.

آگاهی از این مسیر و درک کردن آن و شناخت افراد موثر در این راه، وظیفه همه ما است.

تن آپ تلاش دارد تا جایی که می تواند شما را با این افراد آشنا کند.

 

آنتوان چخوف و ادبیات

یکی از برجستگان ادبیات آن روز روسیه آثار او را خواند و در نامه ای او را سرزنش کرد که چرا از استعداد خود به خوبی استفاده نمی کند.

او در نامه نوشت: «من اطمینان دارم که تو توانایی آفریدن آثار هنری و متعالی را داری.

از عجولانه نوشتن پرهیز کن. نمی‌دانم از چه راهی گذران می‌کنی.

اگر محدودیت اقتصادی داری، گرسنگی بکش؛ همان‌طور که ما در دوران خودمان گرسنگی کشیدیم.»

چخوف این‌گونه جواب داد: «نامه شما را خواندم و اشک ریختم و به هیجان آمدم.

اگر استعدادی دارم که باید به آن احترام بگذارم، اعتراف می‌کنم که تاکنون احترامی ‌برایش قائل نبوده‌ام.

آخر من پزشک هستم و تا خرخره در کار پزشکی غرقم.

من از گرسنگی کشیدن ابایی ندارم ولی نکته اینجاست ‌که من به تنهایی زندگی نمی‌کنم …»

پس از آن چخوف نویسندگی را جدی گرفت.

چیزی نگذشت که به جایگاه اصلی خود در ادبیات روسیه رسید.

کمتر از ۳۰ سال داشت که جایزه معتبر پوشکین را گرفت و به عضویت انجمن های معتبر ادبی برگزیده شد.

 

آنتوان چخوف

چخوف در کنار ماکسیم گورکی نویسنده بزرگ روسی

 

شخصیت آنتوان چخوف

سبک او از شخصیتش دور نبود.

خنده از لب های او محو نمی شد.

ظاهری جذاب داشت و اعتماد به نفسی که مسری بود.

مردها در مقابل او خودشان را قدرتمند می یافتند و زنان در برخورد با او دچار این احساس می شدند که از جذابیت بی مانندی برخوردارند.

مدام در حال شادی و خنده بود. خودش را جدی نمی گرفت.

از فقر بیزار بود و معتقد بود که فقر، گوهر انسانی را در آدمی‌ نابود می کند.

در همه حال به دوستانش کمک مالی می کرد و بی‌خیال دنیا بود.
می توان گفت، چخوف نویسنده ای بشردوست، آزادیخواه و روشنفکر بود.

 

آثار برتر آنتوان چخوف

ایوانف
سه خواهر
باغ آلبالو
مرغ دریایی
دایی وانیا

 

جملاتی از آنتوان چخوف

• دانش هیچ ارزشی ندارد مگر اینکه آن را در عمل به کار بگیری.

• هیچ چیز افتضاح تر، توهین کننده تر و افسرده کننده تر از ابتذال وجود ندارد.

• چقدر دلپذیر است که به مردم احترام گذاشته می شود.

• انسان باید از هر نظر چه ظاهر و چه باطن، زیبا و آراسته باشد.

• دانشگاه، تمام استعدادهای افراد از جمله بی استعدادی آنها را آشکار می کند.

• از میان کسانی که برای دعای باران به تپه میروند، تنها کسی که با خود چتر می برد به کارش ایمان دارد.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

پاسخی بگذارید